با دخترے دوست میشوی...
بڪارتش را با حقـﮧ میگیرے...
سپس اورا با ڪولـﮧ بارے از احساس شڪست خوردـﮧ رها میڪنے و براے
ازدواج بـﮧ دنبال دخترے باڪرـﮧ میگردے....
و فریاد میزنے خراب شود این شهر ڪـﮧ باڪره ندارد....
بی آنـڪﮧ لحظه اے با خودت بگویے:
من خودم جنـس ظریفے را شڪستم ....
ミ★اسیر تنهایی★彡...
برچسب : نویسنده : اشک قلم a30rtanhaie بازدید : 600